دوشنبه 31 اردیبهشت 1403

عضویت ورود تالار آرشیو نقشه سایت خانه بذر تبلیغات آگهی تماس با ما

خوش آمدید

به جادوی کلمات ؛ سایت سرگرمی تفریحی خوش آمدید

از خانه بذر | بانک بذرهای کمیاب دیدن فرمائید

(کل 0 توسط 0 نفر)

80. داستان امید نباید هرگز خاموش شود.

چهار شمع به آرامی می سوختند، محیط آنقدر ساکت بود که می شد صدای صحبت آنها را شنید. اولین شمع گفت:” من صلح هستم، هیچ کس نمی تواند مرا همیشه روشن نگه دارد. فکر می کنم که به زودی خاموش شوم. هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود که شعله آن کم و بعد خاموش شد.” شمع دوم گفت:” من ایمان هستم، واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد برای همین دیگر تمایل ندارم که بیشتر از این روشن بمانم.” حرف شمع ایمان که تمام شد، نسیم ملایمی وزید و آن را خاموش کرد. وقتی نوبت به سومین شمع رسید با اندوه گفت:” من عشق هستم توانایی آن را ندارم که روشن بمانم، چون مردم مرا به کناری انداخته اند و اهمیتم را نمی فهمند، آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیک ترین کسان خود محبت کنند و عشق بورزند.” پس شمع عشق هم بی درنگ خاموش شد. کودکی وارد اتاق شد و دید که سه شمع دیگر نمی سوزند. او گفت:” شما که می خواستید تا آخرین لحظه روشن بمانید، پس چرا دیگر نمی سوزید؟” چهارمین شمع گفت:” نگران نباش، تا وقتی من روشن هستم، به کمک هم می توانیم شمع های دیگر را روشن کنیم. من امید هستم.” چشمان کودک درخشید، شمع امید را برداشت و بقیه شمع ها را روشن کرد. بنابراین شعله امید هرگز نباید خاموش شود. ما باید همیشه امید، ایمان، صلح و عشق را در وجود خود حفظ کنیم.

مطالب مرتبط

نظرات ارسال شده

کد امنیتی رفرش

چطوری جون دل :)

هر موضوعی که میخواهید رو در این قسمت بنویس مانند : پروفایل , آشپزی و...

تمام حقوق مطالب سایت برای مجله جادوی کلمات محفوظ میباشد