یکشنبه 30 اردیبهشت 1403

عضویت ورود تالار آرشیو نقشه سایت خانه بذر تبلیغات آگهی تماس با ما

خوش آمدید

به جادوی کلمات ؛ سایت سرگرمی تفریحی خوش آمدید

از خانه بذر | بانک بذرهای کمیاب دیدن فرمائید

(کل 0 توسط 0 نفر)

90.داستان افکار دیگران!

مردی در کنار جاده، دکه ساندویچی داشت. چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنا بر این روزنامه هم نمی خواند. او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود. خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ می کرد و مردم هم می خریدند.کارش بالا گرفت. بنابراین او ابزار کارش را زیادتر کرد. وقتی پسرش از مدرسه نزد  او آمد… به کمک او پرداخت. سپس کم کم وضع تغییر کرد. پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین صورت ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود آید. باید خودت را برای این کسادی آماده کنی. پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتما آنچه می گوید صحیح است. بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد. فروش او ناگهان به شدت کاهش یافت. او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسر جان حق با توست. کسادی عمومی شروع شده است. آنتونی رابینز حرف بسیار خوبی در این باره زده که جالب است بدانید: « اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر این صورت  دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید و گرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.»

مطالب مرتبط

نظرات ارسال شده

کد امنیتی رفرش

چطوری جون دل :)

هر موضوعی که میخواهید رو در این قسمت بنویس مانند : پروفایل , آشپزی و...

تمام حقوق مطالب سایت برای مجله جادوی کلمات محفوظ میباشد